You are currently viewing آخرین کلمه در مورد هیچ

آخرین کلمه در مورد هیچ


میشل دو مونتین (1533-1592)، بررسی دامنه عمومی

به دلایلی که من کاملاً متوجه نشدم (ازدواج؟ گربه؟ مطمئناً کسی یا برخیچیزی دیگری مقصر بود)، من بیشتر از حد معمول احساس تنبلی می کردم، یا شاید نمی خواستم ناراحتی نوشتن را تحمل کنم. احساس ناخوشی خطرناکی بود، و تنها چاره ای که می توانستم به آن فکر کنم، تلاش برای جذب شجاعت دیگران بود. بنابراین چند ماه پیش از آنه خود خواستم توصیه‌هایش را برای مقاله‌نویسان مورد علاقه‌اش داشته باشد.

او به مونتین توصیه کرد: “مدتی است آن را نخوانده بودم، اما دوستش داشتم.” “او بسیار باهوش و بامزه و باز بود.” من به یک کتابفروشی دست دوم رفتم و یک نسخه از آن را برداشتم مقالات: یک انتخاب، ترجمه MA Screech. من فقط سه چهارم راه را تا کتاب طی کرده ام، اما یادداشت برداری کرده و در حین رفتن آنها را برای آن ارسال کرده ام. او به آنها پیشنهاد داد که یک پست مناسب و محکم بسازند. بنابراین، با روحیه زمانی مونتین، آنها را با شما، خوانندگان عزیز LWON به اشتراک می گذارم.

29.10.23

فلسفه ورزی یعنی یاد گرفتن چگونه مردن

من این انشا را در حالی خواندم که منتظر پخت یک لازانیا سبزی بزرگ هستم. من در میانه لیست کامل مونتن از راه های مردن (کشته شدن با ضربه خوک!) و دستورات او برای نگه داشتن دائماً مرگ در خط مقدم ذهنمان با خاموش شدن تایمر بودم.

رفتم لازانیا را بیرون آوردم و زیر و رو به در فر انداختم و به سختی پاهایم را از دست دادم. پس از فریاد زدن برای کمک و سپس ریختن رشته های زغالی شده روی بشقاب، به کاناپه برگشتم و این جمله را خواندم: “می خواهم مرگ مرا در حال کاشت کلم پیدا کند و نگران آن یا باغ ناتمام نباشم.” لازانیا وحشتناک به نظر می رسید. اما طعمش عالی بود

من دوست دارم که مونتن فضیلت را منبع “لذت عمیق و شادی شدید” به جای کار سخت تعریف می کند: “چنین لذتی کمتر خوشایند نیست زیرا سرزنده تر، محکم تر، سالم تر و مردانه تر است…”

مرا به یاد جمله ای می اندازد که به کولت نسبت داده می شود: «شاد باش. این یکی از راه های عاقل بودن است. حال تمایز قائل شویم بین نوع شادی پرانرژی که مونتن از آن صحبت می کند و رضایت. همانطور که در ادامه خواندم، به بیان هیجان انگیزتر، او انجام می دهد.

ما با ابزارهای مختلف به یک هدف می رسیم

ایده های مونتن در مورد شجاعت کاملاً سخت است، اینطور نیست؟ من از اولین مقاله در این مجموعه شگفت زده شدم که با داستانی در مورد سه نجیب فرانسوی که برای دفاع از لیموژ در برابر تهاجم شاهزاده ولز در زمانی که بقیه فرار کرده بودند، پشت سر گذاشتند.

این ایده که شجاعت توانایی خندیدن در مواجهه با مرگ و سرپیچی از آن است، برای من سخت است که آن را قورت بدهم و برای مدت طولانی آن را نگه دارم – یک لحظه عاشقانه و احمقانه به نظر می رسد، و لحظه ای دیگر بدون شک درست است. اما ناهماهنگی خود مونتن به من این امکان را می دهد که هر دو طرف را احساس کنم. گمان می‌کنم تا زمانی که این کتاب را تمام می‌کنم، ایده‌های خودم در مورد اینکه شجاعت چگونه به نظر می‌رسد به چیزی تبدیل می‌شود که بتوانم از آن استفاده کنم.

برای آموزش کودکان

من این را زیر ستاره ها، در کمپینگ در شمال کالیفرنیا خواندم. من تنها بودم و ستاره ها غلیظ و درخشان بودند و آنقدر سرد بود که نفسم را ببینم. من عاشق این هستم که چگونه مونتن بذر یک مقاله را، مانند نامه ای به یک دوست، می برد و سپس اجازه می دهد تا در همه جهات توسعه یابد، از اندکی توصیه عملی گرفته تا رساله ای در مورد معنای یادگیری و تفکر.

زنبورها گل‌ها را اینجا و آنجا جستجو می‌کنند، اما بعد عسل خودشان را درست می‌کنند، که همه متعلق به خودشان است و دیگر از آویشن یا مرزنجوش نیست.» چقدر عالی!

من در کمپ تنها بودم زیرا منتظر بودم تا پیت و حدود بیست نفر از دوستانمان روز بعد به ما بپیوندند. چهلمین سالگرد تولد پیت بود و او می‌خواست آن را در کنار رودخانه پیت جشن بگیرد، جایی که مردم سالی یک بار جمع می‌شوند تا با قایق‌های پلاستیکی از آبشاری عظیم پایین بیایند، درست زمانی که برگ‌ها طلایی می‌شوند. میزبان کمپ، وارن، یک حیوان خانگی به نام تیم دارد. امسال او لباس ساسکواچ پوشید و از پل دونات و آبجو آویزان کرد تا قایقرانان آن را بگیرند.

من و پیت حداقل یک سال است که در مورد بچه دار شدن صحبت می کنیم و به همان اندازه موافق و مخالف متزلزل هستیم. ما بالاخره تصمیم گرفته بودیم که «نه نه آن را امتحان کنید» در ماه اوت. در رودخانه احساس تردید غیرعادی داشتم – تند تند و تند بود، و من مجبور بودم برای نفس کشیدن در کنار ساحل توقف کنم. وقتی به آبشار رسیدیم، می‌دانستم که نمی‌توانم این کار را انجام دهم و از دوستم خواستم که به جای آن قایق من را بگیرد. و بعد فهمیدم باردارم! شش تا هشت هفته، خیلی زود. اما این توضیح می دهد که چرا من به یک چرت مداوم نیاز داشتم. به هر حال، اکنون زمان بسیار خوبی برای خواندن مونتن و فکر کردن به نحوه زندگی کردن است.

11.15.23
آنه عزیز

دلیل اینکه امروز صبح از رختخواب پریدم تا لپ تاپم را بگیرم و به شما پیامک بدهم این لحظه من گزارش دیگری از مونتن دارم. من به سمت فصل سنکا و پلوتارک می روم. این مملو از توصیف های وحشتناک از شکنجه و آنچه پسران بیچاره اسپارتی از سر گذرانده اند (گرسنگی، سوخته با ذغال داغ، احشاء خورده شده توسط روباه). اما این قسمت – مانند تمام افکار مونتن در مورد زنان – باعث خنده من شد.

من صدها و صدها زن را می‌شناسم که به‌محض اینکه به آن گاز می‌خورند، راحت‌تر آن‌ها را مجبور می‌کنید که آهن داغی را گاز بگیرند تا اینکه از عقیده‌ای که در پژمردگی شکل گرفته است، چشم پوشی کنند.» زنان در برابر ضربات و محدودیت ها غیر قابل نفوذ می شوند. مردی که حکایت همسر خوبی را جعل کرد که هرگز شوهرش را شپش خطاب نکرد، هر چقدر هم که با تهدید و له کردنش اصلاح شد، او را به دریاچه انداختند و حتی در هنگام غرق شدن دستانش را از بالای آب بیرون کشید. سر او و شپش علامت له کردن، در واقع داستانی جعل کرد که تصویر صریح آن را می توانیم هر روز در سرسختی زنان ببینیم. و لجاجت حداقل خواهر پشتکار، انرژی و انعطاف ناپذیری است.»

منظور من این است که. در این قسمت چیزهای زیادی برای فکر کردن، تعجب و لذت بردن وجود دارد. از جمله: نشانه له شدن شپش چیست؟

الان نمی توانم بگویم چون دیر سر کار هستم. من سعی می‌کنم در این سه ماهه اول شباهت برنامه صبحگاهی را به دست بیاورم، زیرا اگر صبح کارم را انجام ندهم، بعداً اتفاق نمی‌افتد. اما به زودی بیشتر فکر می کنم و می نویسم.

در این میان، با الهام از مثال این زن، روز خود را ادامه می دهم، در حالی که دستانم جسورانه از آب بلند شده و شپش را نشانه له شدن می کند.

28.11.23

آنه عزیز

من در روز شکرگزاری از Montaigne استراحت کردم – در عوض مطالعه کردم گوتیک مکزیکی، یک رمان ترسناک گوتیک ترسناک که توسط یک دوست توصیه شده است. این هوشمندانه و ترسناک بود. در نهایت من آن احساس خفقان‌آور بودن در یک خانه خالی از سکنه را داشتم، اما در این مورد خانه توسط استعمار و اصلاح نژادی تسخیر شده بود، که به شکل قارچی بود که ذهن را تغییر می‌داد. بدن های بارده یک بهترین چیز برای خواندن با تهوع صبحگاهی نیست.

من هیجان زده بودم که از خانه بیرون بیایم و به ساحل بروم (ما در سن دیگو به دیدن دوستانمان رفته بودیم).

فکر می‌کنم مونتن وقتی نوشت: «عقل و خرد مراقبت را از بین می‌برد، نه مکان‌هایی که منظره وسیعی از دریا را ارائه می‌دهند.» واضح است که مونتن هرگز غذا نخورد. تاکوس آل کشیش در ساحل. یا بوگی سوار شد.

تا به حال با حالت تهوع خوش شانس بودم، اما اکنون که در پایان سه ماهه اول بارداری هستم، اوضاع بدتر شده است. چند شب پیش موفق شدم همزمان عطسه کنم، شلوارم را ادرار کنم و بیرون بیاورم!

از محبت پدران به فرزندانشان

حالا که دوباره مونتن را انتخاب کردم، بیشتر خندیدم – به خصوص در طول بحث های او در مورد زنان باردار…

زیرا آن سلیقه های سرکش و امیال جسمانی که در دوران بارداری تجربه می کنند همیشه در روحشان وجود دارد.»

او استدلال می‌کند که به همین دلیل است که نباید پس از یک سن خاص، تربیت فرزندان را به زنان سپرد: ما بیش از حد تحت سلطه احساساتمان هستیم، بیش از حد مستعد به نوازش کردن و طرفداری از ضعیف‌ها هستیم، به‌طور نابخردانه‌ای که از پریدن و پریدن و حقه‌های بچه‌ها به حرکت در می‌آییم. از فرزندانمان، نه از طریق فعالیت‌هایشان در زمانی که کاملاً شکل گرفته‌اند، گویی ما آنها را نه به‌عنوان انسان، بلکه فقط به‌عنوان اسباب بازی یا به‌عنوان میمون‌های خانگی دوست داریم.

بنویس میگم آیا هدف از بچه دار شدن برای پوشیدن لباس های گوش و دم آنها نیست؟ همچنین، این از مردی است که هر بار که گریه دیگری را می بیند گریه می کند – حتی گریه ساختگی! “هیچ چیز مثل اشک اشک های من را وسوسه نمی کند – نه فقط اشک های واقعی، بلکه اشک های هر نوع، در جا یا رنگ”!

اوه، مونتن! ای آدم ناله، حساس، احمق. سنگ کیسه صفرا، نفخ، وحشت از مرگ. چنگ زدن، اما هنوز قادر به نگاه کردن نیست، دنیایی که در آن حتی زنان قادر به شجاعت و عقل هستند.

درباره ناپایداری اعمالمان

خواندن مونتن باعث می‌شود که آرزو کنم همه – و به‌ویژه من – چنین پرونده‌ای گسترده و سرکش از ذهن خود در کار نگه می‌داشتند. چگونه می توان این را یاد گرفت، همانطور که می گوید:

ما کاملاً از تکه‌هایی تشکیل شده‌ایم که آن‌قدر متنوع و بی‌شکل به هم بافته شده‌اند که هرکدام در هر لحظه راه خود را می‌چرخانند.»

در تشبیه فرزندان به پدرانشان

صبح روز دیگر وقتی پیت نان تست مرا در رختخواب آورد، متن زیر را با صدای بلند خواندم. ما قبلاً یک روال برای پایان سه ماهه اول ایجاد کرده ایم: قبل از اینکه بلند شوم باید یک کلوچه انگلیسی با کره بخورم، در غیر این صورت.

«چه شگفت‌انگیز است که در قطره اسپرمی که ما را به دنیا می‌آورد، ویژگی‌هایی نه تنها از شکل بدنی نیاکان ما، بلکه از طرز تفکر و گرایش ذهن آنها نیز حک شده است. این قطره مایع کجا می تواند چنین تعداد بی نهایت شکل را در خود جای دهد؟

واقعا کجا؟ من عاشق این هستم که میشل با خوشحالی در 16 سالگی عقاید پزشکی را زیر پا می گذاردهفتم قرن – حتی اگر او هنوز نتواند بدن زن را چیزی بیش از یک ظرف خالی برای مایع منی ببیند.

از آنجایی که اکنون در باتلاق مدرن سلامت باروری زنان غوطه ور هستم – که هنوز از فقدان علاقه/کنجکاوی نسبت به بدن زنان پس از گذشت بیش از 400 سال رنج می برم – نمی توانم شباهتی بین لکه گیری مونتنی علیه پزشکان و صنعت پزشکی وسیع ببینم. مجتمع، که Kaiser Permanente است. (من همین الان پزشک متخصص زنان و زایمان مرد را اخراج کردم که این وظیفه را بر عهده گرفت تا به من توضیح دهد که من 39 ساله هستم و این پروژه را در مقایسه با سایر بیمارانش که میانگین سنی 26 سال سن دارند، به من توضیح دهد.)

“وقتی اتفاق ناخوشایندی می‌افتد، آنها یا به‌کلی مسئولیت را انکار می‌کنند، یا آن را به گردن بیمار می‌اندازند و دلایل را آن‌قدر خالی می‌دانند که هرگز نیازی به ترس ندارند که آنها را خسته کنند: “او دستش را برهنه کرد”، او صدای مربی را شنید.” کسی پنجره ای را باز کرد، “روی سمت چپش دراز کشید”، “اجازه داد افکار دردناک از آن سر عبور کنند.”

و باز هم اینجاست: «وقتی یک کشتی گیر بد پزشک شد، دیوژن گفت: «این روح است. حق با شماست. حالا می‌توانید تمام کسانی را که این کار را با شما انجام داده‌اند به زمین بچسبانید.» اما به گفته نیکولز پزشکان خوش شانس هستند: خورشید به موفقیت های آنها می تابد و زمین شکست های آنها را پنهان می کند.

به نظر خیلی شبیه تعصب پست است، اینطور نیست؟ من هنوز هم اسید فولیک و امگام را مصرف می کنم (پیت مدام ویتامین های دوران بارداری ام را مخفیانه مصرف می کند، او آدامس های مرکباتی را دوست دارد)، از حمام آب گرم و بری پرهیز می کنم، از تعویض بستر گربه امتناع می ورزم (آره!) و سپاسگزارم که حداقل ما دیگر در آن زندگی نمی کنیم. 16هفتم قرنی که:

ترکیبات انتخاب شده برای داروهای آنها یادآور رمز و راز و جادو است: پای چپ لاک پشت، ادرار مارمولک، فضولات فیل، جگر خال، خون گرفته شده از زیر بال راست لاک پشت. کبوتر سفید؛ و برای آن دسته از ما که مبتلا به کولیک هستیم (که به طرز تحقیرآمیزی از بدبختی خود سوء استفاده می کنیم) موش های صحرایی و ترفندهای مشابه مادرانه که بیشتر شبیه جادوهای جادویی هستند تا دانش محکم.

ادامه دارد…



Source link