معلمان تلاش می کنند کلاس های خود را برای دانش آموزان جذاب تر کنند. در این مقاله یک دانشجوی دکتری در دانشگاه مهاراجا سایاجی رائو بارودااو که کلاه یک مدرس دوره فارغ التحصیل علوم اعصاب را بر سر می گذارد، طعم فرهنگ پاپ را به آموزش خود اضافه می کند تا کلاس را سرگرم کننده و قابل ارتباط کند.
به عنوان دانشجوی دکترا، گاهی اوقات فرصت تدریس دوره های تحصیلات تکمیلی را داریم. امسال این فرصت به من داده شد تا برای دانشجویان دکترا که تازه وارد این رشته شده بودند، یک درس نورولوژی تدریس کنم. این یک فرصت عالی برای من بود تا ببینم به عنوان یک معلم چگونه خواهم بود و از مشارکت اطمینان حاصل کنم تا هر دانش آموز نه تنها مطالب را بیاموزد، بلکه درس های خود را به دنیای اطراف خود متصل کند. از آنجایی که این فارغ التحصیلان ممکن است انتخاب کنند که در این رشته بمانند یا نکنند، آرزوی من این بود که حداقل اطمینان حاصل کنم که درس ها به یاد ماندنی باقی می مانند.
مسخ آموزشی: از دانش آموز تا معلم
من همیشه اساتید (و موضوعات آنها) را که طوری تدریس می کردند که گویی داستانی تعریف می کردند تحسین می کردم. بنابراین طبیعتاً میخواستم دانشآموزانم همین را تجربه کنند. من همچنین میخواستم آنها را تشویق کنم تا با ترکیب درسهای آکادمیک با ارتباط دنیای واقعی در یادگیری مبتنی بر پرسش و روشهای کلاس درس معکوس، آنها را برای کشف این زمینه برای خود تشویق کنم. بنابراین من مطالعات موردی، مقالات غیرداستانی محبوب و حتی فیلم های علمی تخیلی را در تدریس خود گنجانده ام!
علوم اعصاب از دریچه فرهنگ پاپ
مطالعات مختلف استفاده از ارجاعات فرهنگ پاپ و الگوهای رفتاری به عنوان یک اصلاح تدریجی در بیان علمی و ارتباطات، اشاره ای به تحول گفت و گوی علمی دارد. من شخصاً این را هنگام تعامل با گروهی از دانشجویانی که از مؤسسه من بازدید کرده بودند، تجربه کردم. از داخل به بیرون[1] به اتاقی پر از آه و تکان های عجیب هدایت شد.
آنچه بیش از همه مرا به انطباق با این سبک تدریس کشاند، ناشی از تجربه شخصی من در یادگیری مفاهیم آکادمیک در زمینه های مختلف غیر آکادمیک مانند فیلم ها، برنامه های تلویزیونی و کمیک. دیدن یک مشکل واقعی که به صورت داستانی نوشته شده بود به من این امکان را داد تا با آنچه در مورد موضوع می دانستم ارتباط برقرار کنم.
بنابراین من سخنرانیهایم را طوری برنامهریزی کردم که با ارجاع به فیلمها، مفاهیم پیچیده علوم اعصاب را تجزیه کنم. برنامه های تلویزیونی و روندهای فعلی. این تجربه ساده تبدیل به یک تجربه آموزشی متحول کننده برای من شد زیرا با موفقیت به ارتباط کلاس درس با دنیای خارج کمک کرد.
علاوه بر این، استفاده از تکنیک های یادگیری انجمنی در هدایت دانش آموزان به مفاهیم پایه در علوم اعصاب مؤثر بوده است. به عنوان مثال، در سخنرانی مقدماتی، دانش آموزان ابتدا حافظه را با هیپوکامپ مرتبط کردند که از بحث های پیرامون فیلم الهام گرفته شده بود. درخشش ذهن پاک[2]، که مفهوم حذف حافظه را بررسی می کند. با پیشرفت دوره، این رابطه اولیه به درک جامعی از شبکههای حافظه در مناطق مغز مانند آمیگدال و قشر جلوی مغز، انواع مختلف حافظه، نقش انتقالدهندههای عصبی و آسیبشناسی بیماریهای مؤثر بر حافظه گسترش یافت. این رویکرد متوالی درک آنها از مفاهیم حافظه را عمیقتر کرد، از تداعیهای آشنا به درک گستردهتر و ظریفتر حرکت کرد و ارتباطی با تحقیقات فعلی در این زمینه فراهم کرد.
انواع فیلم های علمی تخیلی به عنوان هذل از موضوعات تحقیقی واقعی یا جاری وجود دارند. بنابراین، دانستن محدودیت های تحقیق یا تحقیق فعلی ما را‘چه میشود راههای درخشانی برای تغییر گفتمان از ارزیابیها به کاوش در فرضیهها و مفاهیم جدید است. آنها (الف) یک تجدید حیات بسیار مورد نیاز برای ذهن و (ب) تمرینی برای تفکر خارج از چارچوب هستند. بنابراین یک تمرین که در را‘گودزیلا در برابر کینگ کونگ به خلاصه کردن مفاهیم پتانسیل های عمل، شکل پذیری عصبی و تکامل ظرفیت جمجمه کمک می کند و دانش قبلی برای درگیر شدن در این بحث، درک عمیق علوم اعصاب تکاملی، انواع نورون ها، و حتی طبقه بندی حیوانات است. پادشاهی.
![](https://indiabioscience.org/media/articles/Images/SM_Godzilla-vs.-King-Kong_5.png)
جداول نمرات اغلب معیاری استاندارد برای هر نمره و بازتابی از خود معلمان در نظر گرفته می شود. با این حال، من معتقدم که معیار واقعی یادگیری یک دانش آموز بیشتر توانایی آنها در ارائه ایده های جدید است. در یک کلاس زمانی که یکی از دانش آموزانم مفهوم انتقال دهنده های عصبی و نظریه عدم تعادل شیمیایی را با مثالی از فیلم تکرار کرد. لوسی[3]، مطمئن بودم که این موضوع در خارج از دانشگاه تأثیر ماندگاری در ذهن آنها گذاشته است. با توجه به آنچه ما در مورد انعطاف پذیری عصبی می دانیم، اکنون ذهن آنها تمایل دارد تا شاهد ارتباطات و دیدگاه های جالب تری باشد که همیشه آنها را به یاد درسی می اندازد که به خوبی آموخته اند.
رویکردهای دیگر
مطالعات موردی اغلب در توسعه برنامه درسی کمتر مورد ارزیابی قرار می گیرند، اما من قویاً به کارآمدی آنها در جذب حافظه و درک دانش آموزان اعتقاد دارم. بنابراین، من تلاش آگاهانهای انجام دادم تا در ارائههایم مطالعات موردی برجستهای مانند مطالعات فینیاس گیج، هنری مولسون (HM) و لوئیس ویکتور لبورن، که نقشی کلیدی در شکلدهی به چشمانداز مدرن تحقیقات علوم اعصاب داشتند، بگنجانم. آنها نه تنها بینش ارزشمندی در مورد پیچیدگی مغز انسان ارائه می دهند، بلکه موضوع را انسانی می کنند و آن را برای دانش آموزان قابل ارتباط و خاطره انگیز می کنند. علاوه بر این، آنها همچنین لحن را برای موضوعات مختلف اجتماعی که این رشته اغلب با آنها ادغام می شود، مانند قانون و سیاست عمومی، اخلاق اعصاب و فناوری عصبی تعیین می کنند.
تشویق دانش آموزان به خواندن نه تنها مقالات پژوهشی، بلکه مقالات علمی نیز جنبه دیگری از تدریس من بود. بنابراین، در طول یک درس در را‘حافظه و شناخت، مقاله ای در مورد آن اضافه کردم را‘سلول های مغز برای مادربزرگ از Scientific American که توضیح ساده ای از نحوه ذخیره سازی حافظه توسط نورون ها بود. به من گفته شد که این تاکتیک بعداً برای آن دسته از دانشآموزانی که برای خواندن یک مقاله علمی تلاش میکردند، اما میتوانستند خواندن بیشتر غیرداستانی را با انواع مقالات و ستونها تمرین کنند، مفید بود.
همچنین از دانشجویان خواستم که با مقالات تحقیقاتی منحصربفردی که حاوی حداقل یک سوال باز در این زمینه بود، برگردند. این، در کمال تعجب من، منجر به بحث های بسیار جالبی شد. در یک کلاس به یاد ماندنی، یکی از دانش آموزان من در مورد علاقه خود به توسعه ماشین های هوش مصنوعی با استفاده از مسیرهای شبکه عصبی جدید برای کمک به افراد دارای ناتوانی یادگیری با یادگیری شخصی صحبت کرد، ایده ای که از برنامه تلویزیونی Black Mirror الهام گرفته شده است.[4].
تکامل آموزشی: ایجاد آینده برای ژنرال آلفا
در حالی که روشهای سنتی تدریس بدون شک نقشی حیاتی در شکلدهی به میراث آموزش علوم داشته است، تکنیکهای آموزشی نوآورانه در حال ظهور هستند که تاکید بیشتری بر ایجاد محیطی دارد که در آن علم به طور یکپارچه با زندگی روزمره ادغام شود و برای دانشآموزان فراگیر باقی بماند، که با ما مطابقت ندارد. طرز فکر این تغییر پویا نسل جدیدی از دانشمندان و مربیان را قادر میسازد تا نه تنها در مورد علم بیاموزند، بلکه واقعاً با آن درگیر شوند و انواع مختلف IQ و اشتیاق و تعهد برای کشف اسرار پنهان در قلمرو ناشناختهها را پرورش دهند.